ایمی هارویک زنی بود موفق، محبوب و تاثیرگذار و روانشناسی معروف ، فعال اجتماعی و نویسندهای جسور. ایمی هارویک، صدایی برای قربانیان خشونت، زنان در سکوت، و افرادی بود که زندگی اش را وقف آن ها کرده بود. اما یک شب، همه چیز تغییر کرد…
پلیس جسد او را در حیاط خانهاش یافت؛ پرت شده از بالکن طبقه سوم ، تنها، بیصدا، رها. نشانههایی از درگیری، ورود اجباری، و خشونت مرگبار در محل دیده شد.
چه کسی وارد خانه شد؟ چرا هشدارهای قبلی نادیده گرفته شدند؟ و مهمتر از همه، آیا این قتل قابل پیشبینی بود؟
در این پرونده، با هم به سراغ یکی از مرموزترین، غمانگیزترین و پرحرف و حدیثترین پروندههای جنایی سالهای اخیر میرویم. پروندهای که نامهایی چون عشق، خشونت و انتقام را کنار هم مینشاند.
ماجرای زنی که از خطر گفته بود، هشدار داده بود، ترسیده بود — اما کسی گوش نداد.
تا پایان همراه ما باشید، چون حقیقت همیشه همون چیزی نیست که به نظر میرسه…